۱۳۸۸ بهمن ۲۷, سه‌شنبه

آراد بداخلاق

وقتی از مسافرت برگشتیم از بسکه اونجا هوا گرم بود و اینجا هم یه دفه هوا سرد شده بود همون شب هم من و هم مامانم سرما خوردیم من که تب شدید داشتم و مامانم من و برد پیش دکتر
آقای دکتر دهنم و با یه چوب باز کرد که گلو مو معاینه کنه یه دفعه گفت وای این که همه دندوناش داره در میاد
خلاصه به خاطر همین دندونام هم خیلی بد اخلاق شده بودم و اصلآ حوصله نداشتم مامان و بابام نمیفهمیدن که بابا من به خاطر دندونام اینقدر بد اخلاق شدم مامانم هی میگفت چرا این پسر اینقدر بد اخلاق شده
همش لجبازی میکردم قهر میکردم و گریه میکردم
الان دو دندون نیشای پایین با بغلیاش و یه دندون کرسی زده بیرون
هم تب داشتم هم اسهال گرفته بودم هم سرما خورده بودم
غذا هم نمیتونستم بخورم شبها هم همش گریه میکردم و نمیذاشتم مامانم و بابام بخوابن یه شب بابام همش منو بغل کرد تا صبح راه برد یه شب هم مامانم تا صبح نخوابید آخه مامانم هم خودش مریض بود
حالا یه 2 هفته ای میشه که یه ذره اخلاقم بهتر شده و کمتر بد اخلاقی میکنم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر