۱۳۸۹ فروردین ۹, دوشنبه

نوروز 89






عید همگی مبارک

ما عید امسال قبل از سال تحویل با مامان و بابام رفتیم شمال
همه اونجا بودند مامان جون و بابا جونم خاله هما با عمو مرتضی و نیکا
خاله مونا و خاله آدی و عمو خسرو
داییام و زندایی

دایی مامانم و خانمش و دختر دایی سارا
منم که حسابی جای بزرگ گیر آورده بودم و بازی میکردم و با نیکا بدو بدو میکردیم اونجا خیلی بزرگ بود یه عالمه پله هم داشت که من عاشق از پله با لا رفتن بودم و همش میخواستم از پله ها برم بالا ولی مامانم یه چیزی گذاشت جلوی پله ها که ما نتونیم بریم ما هم همش وای میسادیم جلو پله ها جیغ میکشیدیم البته من یه بار از لای نرده ها رفتم بالای پله ها که نرده ها هم بستند


نیکا صبح زود از خواب پا میشد و اینقدر جیغ میزد که همه بیدار میشدند منم بیدار میشدم با هم بازی میکردیم تا ظهر بعدش میخوابیدیم دوباره پای میشدیم و بازی چند بار هم مامان جونم منو برد جنگل اونجا یه عالمه هاپو داشت






خلاصه جاتون خالی خیلی خوش گذشت



9 فروردین 89

۱۳۸۸ اسفند ۲۲, شنبه

بیست و دوم اسفند ماه 88

مامانم میگه چند روز دیگه عید میشه و همش این روزا مشغول تمیز کردن خونه بوده منم بهش کلی کمک کردم اون لباسها رو مرتب میکنه من به هم میریزم میرم توی کشو میشینم نمیذارم مامان لباسهاشو بذاره سر جاش
البته مامانم تازه گیها یه چیزایی خریده زده به در کابینت من نمیتونم دیگه بازشون کنم بریزم بیرون آخه قبلش دوتا کاسه شکوندم آخ که چه کیف داره شکوندن
تازه گیها یاد گرفتم عصبانی هم میشم وقتی عصبانی میشم هر چی دم دستم باشه میزنم زمین همراه با داد از حالا باید مرد بودنم و نشون بدم
دختر خالم هم اینقدر جیغ میکشه که نگو منم خوشم میاد اون یه جیغ میزنه منم یه جیغ
(خلاصه بیچاره مامان بزرگم و خالم خدا بهشون صبر بده از دست شما دو تا)
عاشق جارو برقی هستم همش میرم جارو رو میگیرم میخوام خودم جارو کنم خوب خیلی هم خوبه دیکه مامانم کاراش کم میشه زورم هم نمیرسه بکشم جیغ میزنم که مامانم برام بکشه جلو
از جاهای کوچیک هم خیلی خوشم میاد همش میرم زیر میز ناهار خوری یا میرم تو قفسه کتابخونه به زور میخوام برم توش یا توی کشو یا پشت تخت در حموم هم که باز باشه میرم تو حموم زیر دوش وای میسم میخوام حموم کنم ولی بلد نیستم آب و بازکنم مامانم هم میدو میادمنو میبره بیرون
کارای جدید که یاد گرفتم میگم حیسسسسسس
دستم و میذارم روی دماغم میگم حیس
وقتی از یه غذایی خوشم بیاد سرسری هم میکنم میگم به به
تاهم یه آهنگ میشنوم میرقصم
ورزش بشین پاشو هم میکنم
مامانم میگه باشه منم سرم و یور میکنم میگم باشه
مامانم میگه منو دوست داری سرم و چند بار تکون میدم به سمت پایین اگه بگه منو دوست نداری سرم و میبرم بالا
با نیکا میدویم دنبال هم اول اون میدو دنبال من بعد من میدوم دنبال اون بعضی وقتها هم من لالا میکنم نیکا میزنه پشتم
داییم یه جوجو برام خریده هی صدا میده میگه ااااا
من و نیکا هم اداشو در میاریم ولی من ازش میترسم خیلی سیاه
خوب ایشااله که امسال سال خوبی برای همه باشه مخصوصآ نی نی ها همشون سلامت و تندرست باشند و به همه خوش بگذره
بعد از تعطیلات از مسافرت تعریف میکنم و عکس هم براتون میذارم چونکه قراره با خاله ها و دایی ها دسته جمعی بریم شمال
خدا نگهدار

۱۳۸۸ اسفند ۱۶, یکشنبه

سلام بچه ها
من دوباره یه هفته مریض بودم و نتونستم بیام خاطراتم و بنویسم وای چقدر امسال من مریض شدم ایندفه که خیلی بد مریض شدم سرمای شدید خورده بودم دوبار مامانم منو برد دکتر همش تب داشتم و آبریزش بینی و سرفه و گلو درد دکتر گفت یه ویروس جدید که میزنه به گوش و ریه و عفونت میکنه هیچی نمیتونستم بخورم دماغم کیپ بود و نمیتونستم نفس بکشم مامان و مامان بزرگم خیلی دلشون به حال من میسوخت مامان بزرگم با سرنگ آب لیمو شیرین و شیر میریخت تو دهنم چون هیچی نمیخوردم تازه یه 2-3 روزی میشه که حالم بهتر شده بعدش هم مامان بزرگ و مامان خودم مریض شدند و رفتند دکتر آمپول زدن
شما ها مواظب خودتون باشید که مریض نشید
بچه ها اینقد کارای جدید یاد گرفتم هنوز بلد نیستم حرف بزنم آخه خیلی سخته منم حوصله ندارم یاد بگیرم همه چی و با کله و اشاره میگم راحت تره مثلآ مامانم میگه منو دوست داری سرم و میبرم پایین یعنی بله
شیر میخوری بله
هر چیزی هم که میگن من میفهمم مامانم میگه برو جورابتو بیار میرم میارم گوشی تلفن و بیار میارم کنترل و میارم کفشاتو میارم خلاصه هم چیز
اعضای بدنم هم یاد گرفتم همه چیزا رو نشون میدم دندون
زبون
بینی
مو
چشمک هم میزنم وای اینقدر خشگل میشم
یه رقص جدید هم یاد گرفتم با آهنگ سوسن خانم منو نیکا با هم میرقصیم
خالم این آهنگ و واسمون میزاره ما میرقصیم نمیدونم چرا وقتی من میرقصم نیکا میخنده
شونه هام و تکون میدم پاهام هم میزنم زمین
قربون تو پسر ماهم بشم اینقدر گلی عزیز دلم