۱۳۸۸ دی ۱۹, شنبه

تولدم مبارک


چهارشنبه شانزدهم دیماه تولدم بود ساعت یازده صبح به دنیا اومدم ولی مامانم تولدم و پنجشنبه هفدهم دیماه گرفت چونکه مامانم کارمند و وقت نمیکنه کاراشو بکنه ما دو سری مهمون داشتیم یه سری ناهار که دوستای مامانم بودند خاله سمیه -خاله مریم -خاله سهیلا و خاله ساناز و خاله پرستو با خاله های اصلی خودم و مامان بزرگم یه سری هم شام که دایی محمود و زندایی و خاله مریم مامانم با ریحانه و کسری که من خیلی دوستشون دارم با دایی های خودم یعنی زن و مرد قاطی بود مامانم خیلی زحمت کشیده بود دستش درد نکنه (مرسی پسرم وظیفمه اینقدر گلی همه چیز میفهمی ) منم کلی با دوستام پارسا و نیکا بازی و شیطونی کردم ولی آخر شب خیلی خسته شدم و زیاد حوصله نداشتم چون نتونسته بودم خوب بخوابم مامانم یه کیک خوشگل سفارش داده بود پیشی بود آخه میگه خودت هم مثل پیشی میمونی منم فوری دستم و کردم تو کیکم و خوردم نیکا هم انگشتشو کرد تو کیک و خورد خیلی هم خوشمزه بود به به پارسا میخواست انگشتشو بکنه تو کیک بخوره ولی مامانش نذاشت آخی نیکا هم برام رقصید و منو بوس کرد هی میرفت و میومد منو بوس میکرد از حالا میخواد خودش و تو دل من جا کنه خلاصه که خیلی بهم خوش گذشت حالا مامانم چند تا از عکسهای تولدم و اینجا میزاره ببینید راستی کارت تولدم و مامانم خودش درست کرده که همه خوششون اومده بود




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر