۱۳۹۰ تیر ۱۲, یکشنبه

تو رو دوست دارم

تازگیها یک کمی بد قلق شده و همش میگه اینو دوست دارم اونو دوست ندارم صبح به صبح که میخوام برم سر کار تو راه میگه منو میخواببری پیش درا میگم بله میگه نریم پیش درا من دیا رو دوست ندارم من بابایی رو دوست ندارم من مونا رو دوست ندارم من بابودو دوست ندارم فقط مامان خودشو دوست داره
هفته پیش انقدر گریه کرده بود که بابام با خودش آورده بودش پیش من اولش از پایی زنگ زد به من گفتم مامانی کجایی گفت با بابای رفتم شمال
بعدش که من رفتم پیشش کلی ذوق کرد و خوشحال شد و به زور و گریه برگشته بود خونه قربونش برم من اینقدر با مزه شده که نگو
چند روز پیشا خاله لادن از آلمان اومده و کلاس شنا گذاشته بردمش کلاس شنا اینقدر بهش خوش گذشت و بازی کرد که نمیدونی منم کلی خوشحال شدم از اینکه بچم یذره بازی کرد و ذوق کرد امیر علی و نیکا و مهتا و آراد هم بودن
تازگیها خیلی با نیکا سر اسباب بازی دعوا مکنن جالبه طاقت دوری همم ندارن
وقتی از هم میخوان خدا حافظی کنن کلی گریه و جیغ و داد و وقتی هم چند روز همدیگرو نمیبینن کلی ذوق و جیغ و داد
خلاصه امان از این بچه های با مزه که آدم میخواد بخورشون
تا میریم خونه میگه مامانی دی دس یعنی نینی دست
هر کاری هم که اونا میکنن اینم میخواد بکنه مثلآ دیشب یه کلا گذاشته بود سرش یه گل هم گرفته بود دستش عین اونا میرقصید
وای خدا شکرت که چه پسر خشگلی به من دادی شکر شکر شکر
3 روز دیگه هم 30 ماهه میشه یعنی 5/2
قربون اون چشمای قشنگت بشم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر