۱۳۸۸ آبان ۲۴, یکشنبه

Happy Brith day to you






سلام
بعد از چند روز بلاخره مامان وقت کرد بیاد اینجا از پسرش بنویسه این چند روز چند اتفاق جدید افتاده که باید تعریف کنم
اول از همه که من یک هفته مریض بودم ومامان من و برد پیش یه خانم دکتر آخه دکتر خودم اونروز نبود( آقای دکتر بدوحی) من دکتر خودم و بیشتر دوست دارم آخه خیلی مهربون و با من بازی میکنه منم چون از نوزادی مریضش بودم دیگه باهاش دوست شدم و وقتی معاینه میکنه گریه نمیکنم ولی بعضی از نی نی ها میرن تو اتاق جیغ میکشن به قول آقای دکتر جیغ بنفش مگه دکتر چه کار میکنه یکیش همین دختر خاله ء ناز نازی خودم تا میره تو اتاق جیغ میکشه ولی من وقتی دکتر آمپولم میزنه گریه نیمکنم مامان همیشه میگه چه پسر ماهی دارم مامان هم به خاطر من سرکار نرفت و مونده بود خانه از پسر گلش پرستاری کنه که زودتر خوب بشه از اون ویروسهای جید گرفته بودم که دختر خالم هم بعد از چند روز از من گرفت خلاصه کلی بی حال و بی حوصله و بی اشتها شده بودم و کلی هم لاغر شدم خیلی مریضی بدی بود چند روز بعدش هم خاله مونا و بابا بزرگ مریض شدند بابا بزرگ میگفت از تو گرفتم و دو سه روز هم به خاطر اونا مامان سرکارنرفت چون میترسید من دوباره مریض بشم


خاله سودی هم اومده بود ایران و برام کلی سوغاتی آورده بود دستش درد نکنه یه هوا پیمای خوشگل که راه میره و شعر میخونه منم دست دسی میکنم خاله سودی موهام و کوتاه کرد و شکل پسرا شدم من هم خالم و که بعد از سه ماه دیده بود کلی خوشحال شده بودم و شیطونی میکردم شب هم رفتیم خانه خاله لادن تولد دوستم آروین بود اونجا هم خیلی خوش گذشت ولی من چون دورم شلوغ بود خجالت می کشیدم و ساکت یه جا نشسته بودم و فقط نا نای نای میکردم چند تا عکس از تولد اینجا گذاشته البته عکس از مریضی من هم اینجا
هست یه عکس هم دارم مال یه ماه پیش سوار تاب بودم داشتم تاب تاب عباسی میکردم البته مامانم تاب و باز کرد چون من چند بار خودم و میخواستم بندازم پایین چون زیاد دوست نداشتم


تواین هم داشتم شیطونی میکردم دست میزدم به تلویزیون (وای خیلی خوبه )



قربون شکل ماهت بره مامانت عزیزم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر