۱۳۸۸ دی ۸, سه‌شنبه











هفته دیگه در چنین روزی ساعت یازده صبح پسرم آراد یکساله میشه وای که پارسال این موقع ها چه حالی داشتم حسابی سنگین شده بودم و با این حالم هنوز هم میومدم سر کار و همکارام همه میگفتند تو رو خدا نمیخواد دیگه بیای سرکار دکترم هم بهم گفته بود که مرخصی بگیر و بمون تو خونه استراحت کن قرار بود دو هفته مونده به زایمان رو مرخصی بگیرم آخه آراد قرار بود دهم بهمن ماه به دنیا بیاد و تقریبآ یکماه دیگه مونده بود ولی من خیلی سنگین شده بودم و شبها هم نمیتونستم خوب بخوابم به هر حال تا پانزدهم دیماه اومدم سر کار و همونروز رفتم پیش رئیسم و مرخصی گرفتم که از فردا بمونم توی خونه و استراحت کنم و کارام و بکنم و خودم و آماده کنم واسه نی نی که میخواد به دنیا بیاد که همون فردا صبحش یعنی شانزدهم دیماه ساعت هفت صبح رفتم بیمارستان و ساعت یازده من و بردند اتاق عمل و نی نی به دنیا اومد خیلی ناگهانی بود حتی مامانم و هیچکس نمیدونست که من رفتم بیمارستان از بیمارستان داشتم میرفتم اتاق عمل زنگ زدم و گفتم من و میخوان ببرن اتاق عمل خلاصه این نی نی ما عجله داشت قربونش برم الام هم نزدیک به یکسال گذشت خیلی زود میگذره ولی خیلی لحظه های شیرین و قشنگی بود و هست و آراد هر چی بزرگتر میشه شیرین تر و خوردنی تر میشه و من وقتی میام سر کار دلم براش یه ذره میشه انشاو الله خداوند کمک کنه و همیشه تنشون سالم باشه و بچه های نازمون و برامون حفظ کنه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر